بازرنگ

لغت نامه دهخدا

بازرنگ. [ رَ ] ( اِ ) پستان بند زنان. ( آنندراج ). و آن دو پارچه سه گوشه بود که از بافته ریسمانی و ابریشمی بدوزند و زنان پستان خود را در میان آن نهاده ، بندهای آنرا بر پشت بندند تا پستان بزرگ نشود. ( فرهنگ جهانگیری ). سینه بند طفلان و زنان و در فرهنگ گوید سینه بند و پستان بند که بربند نیز گویند و آن پارچه سه گوشه از ریسمان یا ابریشم که زنان پستان در آن نهاده بر پشت بندند تا کلان نشود. ( فرهنگ رشیدی ). در تحفةالالباب بمعنی سینه بند اطفال است ولی در فرهنگ جهانگیری بمعنی سینه بند زنان که بر پستانها می بندند. ( شعوری ج 1 ص 174 ). پستان بند زنان. ( آنندراج ) :
مطرب ناهده پستان به رقص
چون درآید دل ناهید برد
بازرنگ از مه و خورشید کند
بازرنگ از مه خورشید برد.
حکیم ولولی ( از آنندراج و انجمن آرا و جهانگیری و شعوری ).
|| شاماخچه. || سینه بند طفلان. ( سروری ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( شعوری ) :
در کام ما حلاوت شهد شهادت است
ای بی شریک ، شهد شهادت مکن شرنگ
در عمر خویش بر تو نیاورده ایم شک
در مهد بسته اند بدین گونه بازرنگ.
سوزنی ( از شعوری ) ( از فرهنگ ضیاء ).
|| قنداغ کودک. || کمربند. ( ناظم الاطباء ). || تنگ. ریسمانی که بدان بار و پالان را محکم می بندند. || باهوش. زیرک. ذهین. ( ناظم الاطباء ).

بازرنگ. [ ] ( اِخ ) ( ناحیتی در فارس... ) : دو ناحیت است میان زیز و سمیرم لرستان وهوایش بغایت سردسیر است و آبش از آن کوهها، اکثر اوقات از برف خالی نبود و راههای سخت و دشوار بود و آب روانش بسیار است و نخجیرش نیکو باشد و مردم آنجا بیشتر شکاری باشند. ( نزهةالقلوب چ لیدن ص 128 ). آب شاذکان از کوه بازرنگ برمیخیزد و بر ولایت کهرگان و دشت رستاق گذشته بدریا میریزد. ( ایضاً ص 225 ). صرام و بازرنگ دو ناحیت است میان زیز و سمیرم... و منبع رود شیرین از بازرنگ است. ( فارسنامه ابن البلخی ص 144 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) باژرنگ
پستان بند زنان

فرهنگ عمید

= باژرنگ

پیشنهاد کاربران

بپرس