بازدید کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
انتقاد کردن، بازدید کردن، مرور کردن، دوره کردن، سان دیدن، مقالات انتقادی نوشتن
بررسی کردن، بازدید کردن، پیمودن، ممیزی کردن، مساحی کردن
گرد امدن، دسته شدن، بازدید کردن
بازدید کردن، دوباره ملاقات کردن
بازدید کردن، شناسایی کردن
بازدید کردن، شناسایی کردن، عملیات اکتشافی کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
"رفت و آمد" . " پرس و جو". " سرزدن". " دید ن". "دیدار". " دید و باز دید". " آمد و شد".