بازدویدن. [ دَ دَ ] ( مص مرکب ) دویدن بشتاب. بسویی رفتن : منصور در حال برجست و پیش صادق بازدوید و در صدرش بنشاند. ( تذکرةالاولیاء عطار ). چون نظر احمد بر سیدابوالحسن آمد، درجای برجست و به پیش او بازدوید. ( تاریخ قم ص 212 ).