مخور آب ناآزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست.
نظامی.
|| تفقد. دلجوئی. پژوهش حال : و شاعران دیگر پس از آنکه هفت سال بی تربیت و بازجست و صلت مانده بودند، صلت یافتند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387 ). || مؤاخذه : مسعود چون بشنید [ تفتیش حرم محمد محمود را ] سخت ملامت کرد بکتکین را ولکن بازجستی نبود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67 ).