بازبین
/bAzbin/
مترادف بازبین: کنترلچی، مفتش، ممیز، منتقد، منقد، نقاد، خرده گیر عیب جو
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
مترادف ها
مساح، بازبین، مبصر کلاس، نقشه بردار، پیمایشگر، زمین پیما
بازبین، منقد ادبی، بازبین گر
ممیز، بازبین، تصدیق کننده، بازبینی کننده
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
با سلام معنی انگلیسی بازبین چیست