بازبکند. [ ] ( اِ مرکب ) قزاکند. ( فهرست البیان و التبیین چ حسن السندوسی. قاهره ، ج 3 ص 78 ). و منهم یلبس البازبکند و یعلق الخنجر و یأخذالجزر و یتخذالجمة. ( البیان و التبیین ج 3 ص 78 ). در متن و حاشیه البیان و التبیین چنین است و بر فرض باز بمعنی کژیا کز یا کج آمده باشد بدین صورت کلمه درست نیست و باید بازیکند باشد نه بازبکند، نظیر برزیگر و جز آن ،ولی باز یا پاژ یا فاز بمعنی ابریشم نیامده و تنها در لغات دساتیری کلمه باز بمعنی لطیف آمده که آنهم نمیتواند مورد اعتنا باشد و چون کلمه قزاکند بصورتهای کژاغند و کزاغند و در تعریب کازغند ( دزی ) آمده است ظاهراً بازیکند صورتی از کازیغند یا کازکند است.