بازبریدن

لغت نامه دهخدا

بازبریدن. [ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) از چیزی دل برداشتن. قطع کردن. ترک کردن. بریدن :
خو بازبریدم از خورشها
فارغ شده ام ز پرورشها.
نظامی.
|| پیمودن. سپریدن. طی کردن راه و جز آن. || قطع طریق. راه زدن : اطراف و حوالی ولایت او بازمیبریدند.( ترجمه تاریخ یمینی ). او [ هارون بن ایلک ] بتدریج حواشی آن ملک بازمیبرید و در تیسیر مراد و تحصیل مقصود چشم باز میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).

واژه نامه بختیاریکا

وا بُر کردن
وا بریدِن

پیشنهاد کاربران

بازبریدن : گذشتن ، عبور کردن
( ( . . . به یک شب بادیه در نوردند و دریا باز برند. . ) )
( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محمد مهدی رکنی ، چاپ ششم 1372 ، ص 180 )

بپرس