بازانداختن

لغت نامه دهخدا

بازانداختن. [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) دور انداختن. بدور افکندن. || بمجاز مطلبی در میان نهادن. طرح کردن موضوع یا امری برای بحث در آن : امیر گفت : خواجه خلیفه ماست و معتمدتر همه خدمتکاران و ناچار در چنین کارها سخن با وی باید گفت تا وی آنچه داند بازگوید و ما میشنویم و آنگاه با خویشتن بازاندازیم و آنچه از رای واجب کند میفرمائیم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222 ). || حوالت کردن. || هزینه کردن. از دست دادن. دوباره بخشیدن. پراکنده ساختن :
آسیاوار گرد خود می تاخت
هرچه اندوخت بازمی انداخت.
نظامی ( شرفنامه ص 121 ).
و رجوع به بازافکندن شود.

واژه نامه بختیاریکا

وا وَندِن

پیشنهاد کاربران

بپرس