نشاید درون نابسغده شدن
نباید که نتوانش بازآمدن.
ابوشکور.
آن دی که امیر ما بازآمد پیروزمرگ از پس دیدنش روا باشد
پنداشت همی حاسد کو بازنیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی.
مورد بجای سوسن آمد بازمی بجای ارغوان آمد.
رودکی.
و چون پیغامبر علیه السلام از خیبر بازآمد. ( ترجمه طبری ). پس خدای تعالی جبرئیل را بفرستاد تا بال بر سر آدم درمالید و بالاش بشصت ارش بازآمد. ( ترجمه طبری بلعمی ).ز هر گونه ای داستانها زدیم
بدان رای پیشینه بازآمدیم.
فردوسی.
زمین را ببخشید بر مهتران چو بازآمد از شهر مازندران.
فردوسی.
چو رفتند و دیدند و بازآمدندنهانی بنزدش فرازآمدند.
فردوسی.
چه دانم من که بازآیی تو یا نه بدانگاهی که بازآید قوافل.
منوچهری.
مکن ای دوست که بیداد نشانی نگذاشت عدل بازآمد با بوالحسن عمرانی.
منوچهری.
و امیر ابوجعفر از بست بازآمد. ( تاریخ سیستان ).بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ.
ابوسعید ابی الخیر ؟ ( سخنان منظوم ص 4 ).
بازآمدم بر سر کار خویش و راندن تاریخ و باﷲ التوفیق. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 123 ). این نامه ها نبشته آمد و معتمد دیوان وزارت رفت و بازآمد. ( ایضاً ص 335 ). ابراهیم هاجر را بر شتری نشانیدی و خود هم بر شتری نشست و از بیت المقدس بیرون آمدند تا بدانجا رسیدند که امروز مکه است. ابراهیم هاجر را درآنجا نهاد و گفت اینجا باشید تا من بازآیم و برفت. ( قصص الانبیاء ص 50 ). و گفتی اگر مرا بازآمدن نباشد تو بر خویشتن و فرزندان خرج کن. ( قصص الانبیاء ص 220 ). فریادکنان غمین غمین شد ز برت
تشویرخوران خجل خجل بازآید.بیشتر بخوانید ...