فروتر ز موبد مهان را بدی
بزرگان و روزی دهان را بدی
به زیر مهان جای بازاریان
بیاراستندی همه کاریان.
فردوسی.
سخن هر چه بشنیدم از شهریاربگفتم ببازاریان خوارخوار.
فردوسی.
هر زمان دزد اندر افتد کلبه را غارت کندمرغ چون بازاریان بر کار ناصابر شود.
منوچهری.
که بازاریان مایه دارند و سودکدیور بود مرد کشت و درود.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
بازاریان چون بقال را بدان صفت دیدند صیاد را بزخم گرفتند و چندان بزدند تا هلاک شد. این خبر بسمع والی رسید که... صیادی را بازاریان در غوغا بقتل مثقل بکشتند. ( سندبادنامه ص 202 ). رجوع به بازاری شود.