بازارگرایی یا بازار محوری یا مدیریت مبتنی بر بازار، همگی معادل ترجمه شدهٔ واژه ( Market Orientation ) هستند که به نوعی از بازاریابی مدرن اطلاق می شود. اولین بار در سال ۱۹۸۸ شاپیرو آن را مطرح کرد[ ۱] ؛ سپس برای سالیان متمادی در مقالات مختلف مورد پیگیری، تست و توسعه قرار گرفت. علی رغم مبهم بودن مفهوم بازارگرایی، شاید به طور ساده بتوان آن را این گونه تعریف کرد: یک دیدگاه بلند مدت سازمانی است که اعتقاد دارد تمام اجزاء سازمان شامل فلسفه، اهداف، فرهنگ، رفتار و نیز منابع اطلاعاتی و . . . باید حول محوریت بازار خارجی و نتایج کسب شده در آن بازار بگردند؛ مشتری گرا و رقابت جو باشند و محیط رقابتی را مبتنی بر دو مولفه «بازارگرایی داخلی و بازارگرایی خارجی» تحلیل و برنامه ریزی نمایند. [ ۲] در ادبیات مدیریت اصطلاحات متفاوتی برای اشاره به مفهوم بازارگرایی وجود دارد؛ تقریباً تمام مقالاتی که از اصطلاحات بازاریابی یکپارچه، بازاریابی گرایی، بازار - رهبری، مشتری - گرایی یا فرهنگ بازارگرایی استفاده کرده اند را می توانیم در زمره همین اصطلاح بازارگرایی طبقه بندی کنیم[ ۳] . در ایران مقالات معدودی در این باب نوشته شده ولی به کارگیری این استراتژی بازاریابی، کماکان مغفول بوده است.
شالوده اصلی تفکر بازارگرایی، بازار خارجی سازمان است. زمانی که بازارگرایی، با تأکید بر مشتریان و رقبا تحلیل می شود، فقط بازار خارجی سازمان، در محاسبات لحاظ شده است[ ۴] . منظور از بازار خارجی همان بازار سازمان است که در آن مبادلات و خرید و فروش صورت می گیرد و تأمین منابع سازمان از آن طریق است. موفقیت در بازار خارجی شرطی لازم برای حفظ بقای سازمان باشد. این مفهوم در تقابل با بازار داخلی که در ادامه ذکر خواهد شد. اساساً در مطالعات مدیریت، هرزمان که بازار نوشته می شود، منظور بازار خارجی است.
بازارگرایی خارجی به آن معناست که تمام اجزاء سازمان، به نوعی بر اساس بازار خارجی سازمان دهی و بازتعریف، شوند. فلسفه، اهداف و فرهنگ سازمان، باید به گونه ای باشند که موفقیت بلندمدت شرکت در تعامل با مشتریان و تقابل با رقبا را تضمین کنند. [ ۲]
بازارگرایی داخلی، ابزاری برای پیاده سازی بازاریابی داخلی است[ ۵] . شاید به طور ساده بتوان مدعی شد؛ اساس نظریه بازارگرایی داخلی، این است که؛ بر کارکنان، به عنوان مشتریان داخلی سازمان، تمرکز شود و تعامل صحیح با آنها در صدر امور سازمان قرار گیرد و دقیقاً همانگونه که در بازارگرایی خارجی، مشتریان سازمان را ملاحظه می کردیم؛ در بازارگرایی داخلی، به کارکنان اهمیت داده شود. در این حوزه شاخص های مناسبی برای اندازه گیری وجود ندارد و از نظر اجرائی، در تمام جهان، بسیار ضعیف عمل شده است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشالوده اصلی تفکر بازارگرایی، بازار خارجی سازمان است. زمانی که بازارگرایی، با تأکید بر مشتریان و رقبا تحلیل می شود، فقط بازار خارجی سازمان، در محاسبات لحاظ شده است[ ۴] . منظور از بازار خارجی همان بازار سازمان است که در آن مبادلات و خرید و فروش صورت می گیرد و تأمین منابع سازمان از آن طریق است. موفقیت در بازار خارجی شرطی لازم برای حفظ بقای سازمان باشد. این مفهوم در تقابل با بازار داخلی که در ادامه ذکر خواهد شد. اساساً در مطالعات مدیریت، هرزمان که بازار نوشته می شود، منظور بازار خارجی است.
بازارگرایی خارجی به آن معناست که تمام اجزاء سازمان، به نوعی بر اساس بازار خارجی سازمان دهی و بازتعریف، شوند. فلسفه، اهداف و فرهنگ سازمان، باید به گونه ای باشند که موفقیت بلندمدت شرکت در تعامل با مشتریان و تقابل با رقبا را تضمین کنند. [ ۲]
بازارگرایی داخلی، ابزاری برای پیاده سازی بازاریابی داخلی است[ ۵] . شاید به طور ساده بتوان مدعی شد؛ اساس نظریه بازارگرایی داخلی، این است که؛ بر کارکنان، به عنوان مشتریان داخلی سازمان، تمرکز شود و تعامل صحیح با آنها در صدر امور سازمان قرار گیرد و دقیقاً همانگونه که در بازارگرایی خارجی، مشتریان سازمان را ملاحظه می کردیم؛ در بازارگرایی داخلی، به کارکنان اهمیت داده شود. در این حوزه شاخص های مناسبی برای اندازه گیری وجود ندارد و از نظر اجرائی، در تمام جهان، بسیار ضعیف عمل شده است. [ ۲]
wiki: بازارگرایی