بازار کسی برافروختن یا بفروختن ؛ کار وی رونق و رواج یافتن. وضع او روشن شدن. روبراه شدن کار کسی. اعتبار و اهمیت یافتن کسی :
همانا خوش آمدش گفتار اوی
برافروخت زین کار بازار اوی.
فردوسی.
هر آن کس که ایمن شد از کار خویش
بر ما برافروخت بازار خویش.
فردوسی.
همانا خوش آمدش گفتار اوی
برافروخت زین کار بازار اوی.
فردوسی.
هر آن کس که ایمن شد از کار خویش
بر ما برافروخت بازار خویش.
فردوسی.