بازار ساختن ؛ بمجاز ایجاد هرج و مرج و شلوغی و آشوب بقصد استفاده : قاید منجوق را تعبیه کرده و از وی بازاری ساخته [ بوسهل ]. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334 ) . حاتمی از آن بازار ساخته است که سزای خویش بدیدو مالش یافت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 323 ) .
... [مشاهده متن کامل]
- || کنایه از خود را جلوه دادن. نمودن خود را :
یک شهر همی بینم بی دانش و بی عقل
افراخته از کبر سر و ساخته بازار.
مسعود سعد.
... [مشاهده متن کامل]
- || کنایه از خود را جلوه دادن. نمودن خود را :
یک شهر همی بینم بی دانش و بی عقل
افراخته از کبر سر و ساخته بازار.
مسعود سعد.
بازار ساختن : داد و ستد کردن ، توجه کردن و پرداختن به . . .
( ( تا اگر خواهد که با غیری نِگرد یا به کسی طمع کند یا به دیگری بازاری سازد. ) )
( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محمد مهدی رکنی ، چاپ ششم 1372 ، ص 255 )
( ( تا اگر خواهد که با غیری نِگرد یا به کسی طمع کند یا به دیگری بازاری سازد. ) )
( برگزیده ای ازکشف الاسراروعدَّة الابرارمیبدی، محمد مهدی رکنی ، چاپ ششم 1372 ، ص 255 )