بازکرده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) گشاده. ضد بسته. || شکافته به کاردو غیر آن : بریده دست خویش بر بر من فرود آورد، همه آن باز کرده راست گشت. ( تاریخ سیستان ).