بازخوشیدن. [ دَ ] ( مص مرکب ) خشک شدن : و اول موضعی که از آن آب بازخوشید، موضع بطریده بود. ( تاریخ قم ص 75 ). و درپستانهای مواشی شیر نماند و همه بازخوشیدند. ( تاریخ قم ص 296 ). و با او منجمی بود کیخسرو را گفت که ای ملک زود باشد که بدین بطیحه یعنی جای جمع شدن آب بنایی و عمارتی پیدا شود و این آب بدین موضع بازخوشد چنانچ پنجاه گز بکنند تا به آب برسد. ( تاریخ قم ص 61 ).