باریکه
/bArike/
مترادف باریکه: باریک، لاغراندام، ظریف، تکه باریک کاغذ، پارچه و، سطح دراز و کم عرض زمین و، باب، بغاز، تنگه، اشعه، پرتو
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
{swath} [ژئوفیزیک] ناحیۀ باریکی که چشمه های موجود در آن بدون غلتشِ عمودبه خط عمل می کنند
واژه نامه بختیاریکا
تیتُو رَه
رگال
دانشنامه آزاد فارسی
باریکِه (beam)
(یا: تابه) تابش یک سویۀ الکترومغناطیسی یا روانه ای یک سویه از ذرّات در راستایی خاص. باریکۀ پرتوهای لیزر که از نقطه ای به نقطۀ دیگر می تابد از آن جمله است. همچنین است روانه ای از الکترون ها که در یک راستا و تقریباً با یک سرعت در حرکت اند.
(یا: تابه) تابش یک سویۀ الکترومغناطیسی یا روانه ای یک سویه از ذرّات در راستایی خاص. باریکۀ پرتوهای لیزر که از نقطه ای به نقطۀ دیگر می تابد از آن جمله است. همچنین است روانه ای از الکترون ها که در یک راستا و تقریباً با یک سرعت در حرکت اند.
wikijoo: باریکه
مترادف ها
گمراهی، باریکه، اشتباه، روکش، سهو، خطا، اولاد، ستون، نسل، لغزش، قلمه، زیر پیراهنی، خطابه خواندن، نهال، تکه کاغذ، لیزی
برش، باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، خلال، قاچ، مرهم کش
حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن
طرف، تسمه، فتق بند، کمربند، باریکه، بند چرمی
نوار، باریکه، خش
باریکه، برزخ، تنگه خالی
باریکه، هره خاکریز
باریکه، حاشیه، کناره
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز
خط، باریکه، مارک، پارچه راه راه، خش، یراق، خط راه راه، درجه نظامی، پاگون
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
کوچه راه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) راه باریک. ( فرهنگ فارسی معین ) :
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب ( از بهار عجم ) .
یافت از دامگاه آن ددگان
کوچه راهی به کوی غمزدگان.
نظامی.
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست.
صائب ( از بهار عجم ) .