باریک گشتن. [ گ َ ت َ ]( مص مرکب ) لاغر شدن. باریک شدن. باریک گردیدن. || خرد شدن. رجوع به باریک و باریک شدن و باریک گردیدن شود. لطف. لطافت. ( منتهی الارب ) :
تن سودایی من در خم آن موی نحیف
گشته باریک که ابریشم سازش کردم.مسیح کاشی ( از ارمغان آصفی ).