حکیمان باریک بین بیش از آن
که رنجانم اندیشه خویش از آن.
نظامی.
ز غمزه لعل داران کمان سازهمه باریک بین و راست انداز.
نظامی.
شه از رای دانای باریک بین ز خجلت سرافکنده شد بر زمین.
نظامی.
اجل چون بخونش برآورد دست قضا چشم باریک بینش ببست.
سعدی ( بوستان ).
بخون کسی چون اجل برد دست قضا چشم باریک بینش بست.
سعدی ( بوستان ).
رای باریک بین خسرو حشمت آیین متوجه انقیاد باریک شده. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 492 ). || تیزبین ( در حیوانات ) : بفرمود تا برنهادند زین
بر آن راه پویان [ اسبان ] باریک بین.
فردوسی.
بپرهیز گاران پاکیزه رای بباریک بینان مشکل گشای.
نظامی.
|| خسیس. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ). تنگ نظر. میرزا صائب گوید: از سر خوان ملک برخیز کاین باریک بین
می شمارد لب گزیدن را لب نانی دگر.
( آنندراج ).
|| شاعر. ( دهار ) : سواد دیده باریک بینان
انیس خاطر خلوت نشینان.
نظامی.
|| ناتوان بین. ( ارمغان آصفی ). || ناتوان. ( آنندراج ).