لغت نامه دهخدا
اصطلاحات و ضرب المثل ها
کار سر هم بندی و از سر بی علاقگی.
پیشنهاد کاربران
۱ - به کسانی می گویند که کارهایشان را سرسری و بی اشتیاق انجام می دهند و هدف مشخصی در زندگی ندارند. به هرجهتی که رودخانه زندگی جریان دارد، خود را در مسیر آن قرار می دهند بدون آنکه تقلایی برای هدفمند زیستن داشته باشند.
... [مشاهده متن کامل]
۲ - یعنی در هر صورت هم که شده کارها را انجام می دهد اما تنها برای به اتمام رساندنشان نه انجام کاری با کیفیت.
۳ - مثلا یک وظیفه ای را بر یکی از هم تیمی هایتان محول کرده اید. بعد از مدت ها در می یابید که او اصلا توجهی به کارش ندارد بلکه همه چیز را از سر باز کنی انجام می دهد. اینجاست که بقیه می گویند: فلانی باری به هرجهت است. اصلا معلوم نیست چه کار می کند. کارهایش سر و ته ندارند.
۴ - یعنی سستی و خمودگی در هر کاری از خود نشان دادن و انجام دادن کار بصورت بی انگیزه و بی میل که نتایجش مورد پسند خود و حتی دیگران واقع نمیشود.
۵ - بیشتر به کسانی می گویند که نمی دانند برای چه زندگی می کنند. هر روز به یک سمت و سوی تازه ای گرایش پیدا می کنند اما برای هیچ کدامشان میل و رغبتی ندارند.
... [مشاهده متن کامل]
۲ - یعنی در هر صورت هم که شده کارها را انجام می دهد اما تنها برای به اتمام رساندنشان نه انجام کاری با کیفیت.
۳ - مثلا یک وظیفه ای را بر یکی از هم تیمی هایتان محول کرده اید. بعد از مدت ها در می یابید که او اصلا توجهی به کارش ندارد بلکه همه چیز را از سر باز کنی انجام می دهد. اینجاست که بقیه می گویند: فلانی باری به هرجهت است. اصلا معلوم نیست چه کار می کند. کارهایش سر و ته ندارند.
۴ - یعنی سستی و خمودگی در هر کاری از خود نشان دادن و انجام دادن کار بصورت بی انگیزه و بی میل که نتایجش مورد پسند خود و حتی دیگران واقع نمیشود.
۵ - بیشتر به کسانی می گویند که نمی دانند برای چه زندگی می کنند. هر روز به یک سمت و سوی تازه ای گرایش پیدا می کنند اما برای هیچ کدامشان میل و رغبتی ندارند.