بارگیری کردن


معنی انگلیسی:
embark, freight, load, to load

لغت نامه دهخدا

بارگیری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) انباشتن و بستن. بر ستور یا کشتی و مانند آن نهادن حمل را. بارگیری کردن کشتی ، پر کردن آن به محمولات. || در تداول عامه ، بسیار خوردن.

مترادف ها

port (فعل)
بردن، حمل کردن، بارگیری کردن، ببندر اوردن، ترابردن

lade (فعل)
بار کردن، با ملاقه خالی کردن، بارگیری کردن

فارسی به عربی

میناء

پیشنهاد کاربران

( رایانه ) تَلْگِفْتَن [تل و گِفتن ( گیفتن ) ]: مورد بارگیری شدن قرار دادن؛ مثال:
* فایل هایی که برایت فرستادم را دانلود کن. 🔮فایل ها هی که بَرایَت فرستادم را بِتَلْگِف.
بارْگِفْتَن[بار . . . ]: مورد بارگیری شدن قرار دادن؛ مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

* وسیله هایت را بارگیری کردیم؛ حالا چه کنیم؟🔮وسیله ها اَت را بارْگِفْتیم؛ الان چه کنیم؟
🫵 اطلاعات بیشتر 👇👇👇

منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/بارگیری_کردن• https://vn.amoosin.com/wiki/دانلود_کردن

بپرس