چون من دوازدهست ترا اسب بارگیر
لیکن ز خلق نیست جز از تو سوار من.
ناصرخسرو.
مرا گفت چون بارگیری نخواهی چو از خدمتت نیست روی رهایی.
انوری.
رخت محنت نهم بمنزل عیش زانکه شد بارگیر شادی لنگ.
مجیر بیلقانی.
بار عتاب او نتوانم کشید از آنک ما را سزای هودج او بارگیر نیست.
خاقانی.
این چه موکب بود یارب کاندر آمد تازیان بارگیرش صبحدم بود و جنیبت کش صبا.
خاقانی.
خوش سواریست عمر خاقانی صیدگه دهر و بارگیر اوقات.
خاقانی.
جهاندار فرمودکآید وزیربرفتن نشست از بر بارگیر.
نظامی.
و صفی ابوالعلا را استری از بارگیران خاص بفرمود و دستی جامه. ( راحةالصدور راوندی ). و در اوایل ربیعالاول بطالع مبارک مراکب فتح و ظفر بارگیر مراد ساخت. ( جهانگشای جوینی ).شقاوت برهنه نشاندش چو سیر
نه بارش رها کرد و نه بارگیر.
سعدی ( بوستان ).
و چون مست شوم بر بارگیری از بارگیرهای نوبت سوار شده متوجه خانه خود گردم. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 91 ). و خلعتهای بسیار و بارگیرهای نیکو و چندین تجمل بدو بخشید. ( تاریخ قم ص 215 )....شش نفراز محرمان را فرمود تا هفت بارگیر از طویله خاصه زین کرده به آنجانب دجله برند... ( حبیب السیر چ قدیم طهران ج 3 جزء 3 ص 157 س 25 ). || عموماً بمعنی بارکش از حیوان و انسان و کشتی و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) : و گفت بار حق جز بارگیران خاص ندارند که مذلل کرده مجاهده باشند و ریاضت یافته مشاهده. ( تذکرةالاولیاء عطار ). و رجوع به بارکش شود. || بردارنده بار. || آنکه بار را بروی کسی یا ستور می نهد. || آنکه بار را به روی وی می نهند. || بمجاز آنکه گناه یا تقصیری بر وی وارد می آورند. و مقصر و گناهکار.( ناظم الاطباء ). || هودج و عماری. ( برهان )( دِمزن ) ( آنندراج ). کجاوه. هودج و پالکی. ( ناظم الاطباء ): بارگیر بی قبه ؛ مَحِفَّه. بارگیر باقُبَّه ؛ هودج.هوده و بارگیر که مرکبی است زنان را. سَدَن ؛ پرده یا پرده بارگیر. ( منتهی الارب ). || اسب نااصل که برای بارکشی بکار میرود. ( شعوری ج 1 ورق 161 ).ستوران باربردار باری ، مقابل سواری : بیشتر بخوانید ...