هنرپرور و راد و بخشنده گنج
از این تخمه [ ساسانیان ] هرگز نبد کس برنج
نهادند بر دشمنان باژ و ساو
بداندیشگان بارکش همچو گاو.
فردوسی.
میان زیر جوشن بسوزد همی تن بارکش برفروزد همی.
فردوسی.
یکی نیزه بارکش برگرفت بیفشرد ران ترگ بر سر گرفت.
فردوسی.
|| ستور بارکش. اسب بارکش ؛ مقابل برنشست. سواری : بیامد کمربسته گیو دلیر
یکی بارکش بادپایی بزیر.
فردوسی.
هزار اشتر بارکش بار کردتن آسان زید هر که زر خوار کرد.
فردوسی.
ده و دو هزار اشتر بارکش عماری کش وگامزن شست وشش
که هرگز کس اندر جهان آن ندید
نه از پیرسر کاردانان شنید.
فردوسی.
کاروانی بیسراکم داد جمله بارکش کاروانی دیگرم بخشید بختی جمله رنگ.
فرخی.
که کن و بارکش و کارکن و راه نوردصفدر و تیزرو و تازه رخ و شیرآواز.
منوچهری.
ز گاوان گردون کش و بارکش خورش گونه گون بار صد بار شش.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
به یک هفته در هفتصد بار شش بد از پیش شه مردم بارکش.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
هامون گذاری کوه فش ، دل بر تحمل کرده خوش تا روز هر شب بارکش ، هر روز تا شب خارکن.
امیر معزی.
بهر چنین هودجی بارکشی دار دل پیش چنین شاهدی پیشکشی ساز جان.
خاقانی.
هزار دگر بختی بارکش همه بارهاشان خورشهای خوش.
نظامی.
خر این جایگه لنگ و تیمارکش از آن به که پیش ملک بارکش.
سعدی ( بوستان ).
خری بارکش گفتش ای بی تمیزز جور فلک چند نالی تو نیز.
سعدی ( بوستان ).
|| آنکه غمخوارگی کسی کند و تحمل ایذا کند. ( آنندراج ). || بمجاز، متحمل درد و اندوه. صبور. شکیبا : نهانی کس فرستادش که خوش باش
یکی هفته درین غم بارکش باش.
نظامی.
تازنده بعشق بارکش بودچون گل به نسیم عشق خوش بود.بیشتر بخوانید ...