بارونی

لغت نامه دهخدا

بارونی. ( ع ص نسبی ) نسبت به بارون و در تعریب نیز بارونی آید. ( دزی ج 1 ص 48 ). رجوع به بارون شود.

بارونی.( اِخ ) سلیمان بن شیخ عبداﷲ بارونی نفوسی. او راست :
1- الازهارالریاضیة فی ائمة و ملوک الاباضیةجزء 2 مطبعه بارونیه. ( بی تاریخ ).
2- دیوان ( سلیمان بارونی ) مطبعة الازهار البارونیة مصر 1346 هَ. ق. ( معجم المطبوعات ج 1 ستون 515 ).

بارونی. ( اِخ ) شیخ عبداﷲبن یحیی بارونی نفوسی. از علمای اباضیة و از مردم طرابلس مغرب است. او راست :
1-دیوان شیخ عبداﷲ بارونی و دیوان شاگردش شیخ عمروبن عیسی تندمیرتی ، چاپ سنگی مصر یا طرابلس غرب.
2- سلم العامة و المبتدئین الی معرفة أئمةالدین ، که آن را برای حاج سلیمان بن زیدالیفرنی بحدود 1290 هَ. ق. نوشته است. چ مطبعه نجاح 1324 هَ ق. ( معجم المطبوعات ج 1 ستون 515 ).

فرهنگ فارسی

از علمای اباضیه و از مردم طرابلس بوده

مترادف ها

baronial (صفت)
بارونی، مربوط به بارون

فارسی به عربی

بارونی

پیشنهاد کاربران

بپرس