بارون درخت نشین نام کتابی از ایتالو کالوینو نویسنده ایتالیایی است که در سال ۱۹۵۷ به چاپ رسید. این کتاب سرگذشت پسری را به تصویر می کشد که تصمیم می گیرد زندگی خود را بر روی درختان سپری کند. ایجاد یک «پادشاهی درختی» توسط پسر استعاره ای از استقلال معرفی می شود و چالش ها وفرصت های این عمل دستمایه ای برای نویسنده به منظور بررسی پرسش های فلسفی بشر می گردد.
کتاب داستان زندگی کوزیمو لارس دو روندو پسر بارون آرمینیوس را از سن ۱۲ سالگی تا مرگ از زبان برادرش بیاجیو به تصویر می کشد. خانواده اعیانی آن ها در شهر اومبروزا زندگی می کند و کودکان با شیوه های سخت و خشکی بزرگ می شوند که پذیرششان از سوی بچه ها به اکراه صورت می پذیرد. پدر خانواده بارون آرمنیوس د رندو مردی است که خودش را دوک منطقه می داند. ولی نه از سوی بزرگان دیگر به رسمیت شناخته می شود و نه ساکنین اومبروزا او را فراتر از یک خرده مالک قبول دارند. مادر خانواد، ژنرال، که خانواده اش در یک یورش نظامی در منطقه ساکن شده بودند، هم چنان با نگاهی اساطیری و ملال آور به نبردهای پیشین می اندیشد. باتیستا، دختر خانواده، بعد از این که در وضعیتی رسوایی آور با جوانی دیده شده است، ظاهراً راهبه شده، اما همچنان جنون ناشی از شهوت اطفا نشده در وجودش زبانه می کشد و دست به کارهای سادیستی می زند. جز پدر، مادر و دختر و دو پسرشان، در خانه دو نفر دیگر هم ساکن هستند: شوالیه انا سیلویوس کارگا، برادر ناتنی پدر خانواده که سال ها در دیار عثمانی بوده و اکنون به عنوان وکیل و متخصص آبیاری در اومبروزا حضور دارد و کشیش فوشلافلور که وظیفهٔ آموختن معارف به دو پسر را به عهده دارد.
شبی کوزیمو و برادرش بیاجیو حلزون هایی که باتیستا قرار است از آن خوراک بپزد را فراری می دهند. قبل از این که حلزون ها کاملاً بگریزند، نقشهٔ آن ها برملا می شود و برای تنبیه در اتاقی حبس می شوند. بعد از پایان تنبیه سر میز شام، پسرها وادار می شوند که خوراک حلزون طبخ شده توسط باتیستا را بخورند. بر خلاف برادر کوچک تر، کوزیمو از دستور پدر سرپیچی می کند و با ترک کردن خانه به بالای درخت بلوط حیاطشان می رود. کوزیمو ادعا می کند که دیگر هرگز به زمین پا نخواهد گذاشت. ادعای کوزیمو در ابتدا چندان جدی گرفته نمی شود و حتی خانوادهٔ او تلاش هایی برای به پایین کشیدنش می کنند. اما او با استواری شگفت انگیزی به زندگی درخت نشینی خود ادامه می دهد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکتاب داستان زندگی کوزیمو لارس دو روندو پسر بارون آرمینیوس را از سن ۱۲ سالگی تا مرگ از زبان برادرش بیاجیو به تصویر می کشد. خانواده اعیانی آن ها در شهر اومبروزا زندگی می کند و کودکان با شیوه های سخت و خشکی بزرگ می شوند که پذیرششان از سوی بچه ها به اکراه صورت می پذیرد. پدر خانواده بارون آرمنیوس د رندو مردی است که خودش را دوک منطقه می داند. ولی نه از سوی بزرگان دیگر به رسمیت شناخته می شود و نه ساکنین اومبروزا او را فراتر از یک خرده مالک قبول دارند. مادر خانواد، ژنرال، که خانواده اش در یک یورش نظامی در منطقه ساکن شده بودند، هم چنان با نگاهی اساطیری و ملال آور به نبردهای پیشین می اندیشد. باتیستا، دختر خانواده، بعد از این که در وضعیتی رسوایی آور با جوانی دیده شده است، ظاهراً راهبه شده، اما همچنان جنون ناشی از شهوت اطفا نشده در وجودش زبانه می کشد و دست به کارهای سادیستی می زند. جز پدر، مادر و دختر و دو پسرشان، در خانه دو نفر دیگر هم ساکن هستند: شوالیه انا سیلویوس کارگا، برادر ناتنی پدر خانواده که سال ها در دیار عثمانی بوده و اکنون به عنوان وکیل و متخصص آبیاری در اومبروزا حضور دارد و کشیش فوشلافلور که وظیفهٔ آموختن معارف به دو پسر را به عهده دارد.
شبی کوزیمو و برادرش بیاجیو حلزون هایی که باتیستا قرار است از آن خوراک بپزد را فراری می دهند. قبل از این که حلزون ها کاملاً بگریزند، نقشهٔ آن ها برملا می شود و برای تنبیه در اتاقی حبس می شوند. بعد از پایان تنبیه سر میز شام، پسرها وادار می شوند که خوراک حلزون طبخ شده توسط باتیستا را بخورند. بر خلاف برادر کوچک تر، کوزیمو از دستور پدر سرپیچی می کند و با ترک کردن خانه به بالای درخت بلوط حیاطشان می رود. کوزیمو ادعا می کند که دیگر هرگز به زمین پا نخواهد گذاشت. ادعای کوزیمو در ابتدا چندان جدی گرفته نمی شود و حتی خانوادهٔ او تلاش هایی برای به پایین کشیدنش می کنند. اما او با استواری شگفت انگیزی به زندگی درخت نشینی خود ادامه می دهد.
wiki: بارون درخت نشین