باروح
/bAruh/
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
باروح. ( ص مرکب ) جاندار. آنکه روان دارد.
فرهنگ فارسی
با صفا و خوشایند
فرهنگ عمید
۲. خوشایند.
مترادف ها
بشاش، دارای هاضمه خوب، سهل الهضم، باروح، وابسته به گوارش یا هضم غذا
با روح، سرزنده، جاندار
تند، تیز، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، با روح، سرزنده، سرزنده و بشاش، چست، رایج، اراسته، پاکیزه، تیز هوش
پوچ، هوایی، هوا مانند، با روح، خود نما، واهی
با روح، پر از احساسات
تند، فعال، با روح، سرزنده، شیک، گاز گیر، جرقه دار
با روح، غیور
با روح، سرحال، شدید، بی امان، تخفیف زیاد
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط
با روح، زنده، سرزنده، سبک، جالب توجه، با سرور وشعف
با روح، سرزنده
با روح، تند و با روح، نشاط انگیز
با روح، سرزنده، روح بخش، امیدوار، بشاش
تند، با روح، تند و تیز، گرم، فلفلی، فلفل دار
با روح، در معرض نسیم
تند، مهیج، با روح، جلف، با نشاط، با مزه، دارای طعم اصلی، دارای صفات اصلی و نژادی
خون گرم، با روح
با روح، پر زرق و برق، با خوشحالی، با سرور و نشاط
فارسی به عربی
بشکل مرح , متهوی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید