بارسنج. [ س َ ] ( نف مرکب ) وزّان. قپاندار. ( دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. || ( اِ مرکب ) بارسنجن. هر چیزی که بدان بار را می سنجند. ( ناظم الاطباء ). اسبابی که بدان بار را توزین کنند. ترازو. قپان. رجوع به شعوری ج 1 ورق 153 برگ ب شود. رجوع به باسکول شود. || هر چیزی که در پله ترازو گذارند تا تعادل حاصل گردد. ( ناظم الاطباء ). پاسنگ ترازو. ( آنندراج ) ( دِمزن ). رجوع به پاسنگ شود.
فرهنگ عمید
۱. کسی که بار را وزن می کند، ترازودار، قپان دار. ۲. هرچه با آن باری را وزن کنند، ترازو، قپان.