بارسجی

لغت نامه دهخدا

بارسجی. ( ترکی مغولی ، اِ مرکب ) پارسچی. نگهبان بارس. مراقب یوز و ببر و پلنگ : در تربیت فرمودن کار قوشجیان و بارسجیان. ( تاریخ مبارک غازانی چ 1358 انگلستان ص 165 ). و پیش ازین قوشچیان و پارسچیان جانور و فهد از ولایت به اولاغ می آوردند. ( ایضاً ص 277 ). و این زمان بنادر قوشچی یا پارسچی بیراهی میکند. ( ایضاً ص 345 ). چنان اندیشید که اول فرمود که یکهزار جانور و سیصد قلاده یوز کفاف است که از ولایات بیارند و امراء قوشچی و پارسچی را فرمود تا در ولایات کسانی را که لایق دانند معین کنند. ( ایضاً ص 343 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس