چو اندر باردان او یکی ذره نمیگنجد
چگونه کل موجودات را در آستین دارد؟
( از فرهنگ سروری ).
در بازار آنجا [ مصر ] از بقال و عطار و پیله ور هرچه فروشندباردان آن از خود بدهند اگر زجاج باشد و اگر سفال واگر کاغذ. فی الجمله احتیاج نباشد که خریدار باردان بردارد. ( سفرنامه ناصرخسرو ).محنت اندر سینه من ره ندانستی کنون
شاهراه سینه من بار دانست ازغمت.
خاقانی.
|| صراحی شراب. ( برهان ). صراحی. ( غیاث ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ خطی نسخه کتابخانه لغت نامه ) ( شرفنامه منیری ). ظرف بزرگ با گردن طویل که برای نگهداری شراب بکار میرود. ( دِمزن ) : و منع شراب فروختن و خوردن و سایر ملاهی را بحدی رسانند... که قرابها و خمها و باردانها را نیز میریختند. ( از تاریخ فیروزشاهی ).