ای بارخدای عالم آرای
بر بنده پیر خود ببخشای.
سعدی ( گلستان ).
|| مولی. ( السامی فی الاسامی ) ( ترجمان القرآن ) ( محمودبن عمر ربنجنی ). مهتر. بزرگ. حاجب. خداوند بار. ( التفیهم ). رجوع به بارخدا شود. و در اجمال حسینی و نسخ لغات ترجمه مولی ایک ( ؟ ) بمعنی بارخدا نبشته است. و شعرا هم بدین معنی ممدوح را بارخدای و بارخدایاگفته اند. انوری فرماید : عالم مجد که بر بار خدایان ملک است
مجد دین آن بسزا بر ملکان بارخدای
خواجه کل جهان آنکه خدایش کرده ست
جاودان بر همه احرار جهان بارخدای.
و له ایضاً:
ای بر اشراف دهر فرمانده
وی بر ابناء عصر بارخدای.
( از شرفنامه منیری ).
خنک آن میر که در خانه آن بارخدای پسر و دختر آن میر بود بنده و داه.
فرخی.
می خوردن و می دادن و شادی و بزرگی از بارخدایان همه او راست سزاوار.
فرخی.
در دل بارخدای همه شاهان فکندتا بدو صدر وزارت را بفْزاید فر.
فرخی.
ایزد آن بارخدای بسخا را بدهادگنج قارون و بزرگی و توانائی جم.
فرخی.
جاوید بزی بار خدایا بسلامت با دولت پیوسته و با عمر بقایی.
منوچهری.
شاه ملکان پیشرو بارخدایان زایزد ملکی یافته و بارخدایی.
منوچهری.
این جوی معنبر بر و این آب مصندل پیش در آن بارخدای همه احرار.
منوچهری.
بارخدایا بسی عذاب کشیدی انده و تیمار گونه گون بچشیدی.
قطران ( از انجمن آرا ).
ممدوح بماندند دو سه بارخدایان این تنگ دلان تنگ دران تنگ سرایان.
سوزنی.
او را در دستور خداوند جهان بس بی حشمت و بی منت این بارخدایان.
سوزنی.
بارخدایا این چه دادی بازبر، و مرا بدین دلیری معفو و مغفور گردان.( سندبادنامه ص 233 ).