بارح
لغت نامه دهخدا
- بنت بارح ؛ بلا و سختی. ج ، بنات بارح. ( منتهی الارب ).
|| ( اصطلاح نجوم ) طلوع ستاره منزل از موقع روشنائی بامداد در غیر موسم باران ، کذا ذکره عبدالعلی البرجندی فی بعض الرسائل و در لفظ طلوع شرح آن بیاید. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
بارح. [ رِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن بارح هروی. محدث بوده است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
از محدثان است
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بارِح (عربی)، جانور وحشی یا پرنده ای که از برابر مسافر یا صیاد از راست به چپ گذر کند.
بارح را، اگر چه عقاید درست در این باره مختلف است، برخی از عوام به فال بد می گیرند، زیرا گفته می شود که سمت چپش را به صیاد نشان می دهد و او فرصت نمی کند که آن را هدف قرار دهد. سانِح جانوری است که از چپ به راست گذر می کند و به فال نیک گرفته می شود. ناطِح از پیش رو درمی آید و قَقعید از پشت سر.
بارح را، اگر چه عقاید درست در این باره مختلف است، برخی از عوام به فال بد می گیرند، زیرا گفته می شود که سمت چپش را به صیاد نشان می دهد و او فرصت نمی کند که آن را هدف قرار دهد. سانِح جانوری است که از چپ به راست گذر می کند و به فال نیک گرفته می شود. ناطِح از پیش رو درمی آید و قَقعید از پشت سر.
wikifeqh: بارح
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
باد گرم
شب گذشته