بارج

لغت نامه دهخدا

بارج. [ رَ ] ( اِ ) سگ انگور باشد و آنرا بتازی عنب الثعلب گویند. ( برهان ).بلغت مردم اصفهان و طهران تاجریزی گویند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). عنب الثعلب است. ( فهرست مخزن الادویه ). سگ انگور باشد. ( جهانگیری ) ( دِمزن ). عنب الثعلب. ( دِمزن ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 154 و سگ انگور شود. || نام میوه ای. ( ناظم الاطباء ).

بارج. [ رِ] ( ع اِ ) ملاح ماهر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

ملاح ماهر

فرهنگ عمید

سکنگور، تاجریزی، عنب الثعلب.

پیشنهاد کاربران

بارج ( Barge ) :[اصطلاح دریانوردی]شناوری با زیر صاف برای حمل بار ، سوخت و یا آب در آبهای داخلی و یا دریاها که معمولاً فاقد سیستم رانش و اماکن زیستی میباشد . بارجهای بدون موتور توسط یدک کش کشیده میشوند .

بپرس