بارتنگ

/bArtang/

لغت نامه دهخدا

بارتنگ. [ ت َ ] ( اِ ) ( لغت محلی گناباد ) بارهنگ باشد بلغت مردم طهران. ( ناظم الاطباء ). لسان الحَمَل. ( فهرست مخزن الادویه ) ( دِمزن ). بزر لسان الحمل. ( بحر الجواهر ). تخم لسان الحمل. ( ناظم الاطباء ). آذان الجدی. ( منتهی الارب ). برد و سلام. ذنب الفاره. سپندان تلخ را گویند. ( آنندراج ). خرگوش. خرگوشک. خرغول. ( دِمزن ). خرغوله. خرقوله. خرقول. چرغول. چرغوله. جرغول. جرغوله. تخم سفید. بَزْوَشه. مری زبانک. خِنْگ. زبان بره. کاردی. ریم آهنگ. ریم آهنج. خِمْخِم. خوبکلا. خونکلا. جُنَیْده. بترکی باغ پریاغی نامند. دوائی است. و رجوع به بارهنگ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) بارهنگ

فرهنگ عمید

= بارهنگ

گویش مازنی

/baartang/ بارهنگ – گیاهی طبی & کمربند مخصوص بستن بار روی پالان اسب

واژه نامه بختیاریکا

( بارتنگ * ) از گونه های گیاهان؛ بارهنگ

پیشنهاد کاربران

بپرس