بارتلمه د لاس کاساس ( به اسپانیایی: Bartolomé de las Casas ) ( زادهٔ نوامبر ۱۴۸۴ - مرگ ۱۸ ژوئیه ۱۵۶۶ ) کشیش، نویسنده و اسقف چیاپاس اسپانیایی پیرو فرقه دومینیکن بود. او که از کوچندگان به ینگه دنیا بود با آزار و نسل کشی بومیان آمریکا به مخالفت پرداخت و به افشای آن پرداخت.
... [مشاهده متن کامل]
او زادهٔ سویل اسپانیا بود و در مادرید درگذشت. لاس کاساس در کودکی کریستوف کلمب را در بازگشت از نخستین سفرش در کنار سرخ پوستان همراهش دیده بود. در سفر دوم کلمب هم پدر و چند تن از خویشانش با او همسفر گشته بودند. در بازگشت از این سفر بود که پدرش پدرو برای او یک بردهٔ سرخ پوست پیشکش آورد. در ۱۵۰۲ بارتلمه به همراه پدرش رهسپار جزیرهٔ هیسپانیولا شد. در آنجا او شاهد بود که چه بدرفتاری هایی با بومیان در آنجا می شد. در سامانهٔ استعماری آنجا اسپانیاییان سروران مستعمره نشین بودند و بومیان بردگانشان. بارتلمه در کتاب تاریخ خود نگاشته است که منبع درآمد اصلی کریستوف کلمب به بند کشیدن بومیان و فرستادنشان در جایگاه بردگی به اسپانیا بود.
در ۱۵۱۳ او در مقام قاضی دینی به همراه سربازان به گشودن کوبا رفت. او در آنجا شاهد کشتار سراسری بومیان به دست اسپانیاییان بود. او آورده است که بومیان زنده مانده را به کار در معدن وادار می ساختند.
از ۱۵۱۶ لاس کاساس کوشید تا آرمانشهری را که در ذهنش پرورده بود عملی سازد؛ در این آرمان شهر بومیان در کنار اسپانیاییان به صلح و دوستی می زیستند. او در خواست برپایی مستعمره ای در شمال ونزوئلا را داد که در این مستعمره می باید بهسازی هایی به کار بسته شود. از آن جمله اینکه به بومیان حقوق دادورانه پرداخت شود و هر دهکدهٔ سرخ پوستی دارای کلیسا و بیمارستانی شود و اسپانیاییان به باشندگان روستاها شیوه های کشاورزی را بیاموزانند. آرمانشهر لاس کاساس به جایی نرسید چرا که به زودی اسپانیاییان بر خلاف خواستهٔ او برای گرفتن برده به بومیان تاختند و به کین خواهی این تازش کاریب ها نیز به مستعمرهٔ لاس کاساس تاختند و آتش و ویرانی بر جای نهادند و چهار تن از مردان او زا نیز کشتند. از همه بدتر آنکه بدگویان از این رویداد بهره بردند و نزد پادشاه آن را نمونه ای استوار برای بایستگی بهره برداری از زور در برابر سرخ پوستان برای نگه داشت آرامش نمایاندند.
از ۱۵۲۳ او به از سرگیری آموزه های دینی و نوشتن تاریخش پرداخت. از ۱۵۳۷ او دیگربار به تشویق بومیان به گرویدن به مسیحیت از راه آرامش و ساخت کلیساها برای آن ها پرداخت. همچنین به اسپانیا بازگشت و کوشید تا قانونی را ضد به بردگی کشاندن بومیان پایه نهد. سرانجام کوشش هایش در ۱۵۴۲ به بار نشست و توانست چنین قانونی را از تصویب بگذراند؛ ولی این سبب ناخرسندی باشندگان مستعمره ها شد و جان او در آمریکا با خطر روبه رو گشت. بدین سان او ناچار شد تا پایان زندگی در اسپانیا بماند.
... [مشاهده متن کامل]
او زادهٔ سویل اسپانیا بود و در مادرید درگذشت. لاس کاساس در کودکی کریستوف کلمب را در بازگشت از نخستین سفرش در کنار سرخ پوستان همراهش دیده بود. در سفر دوم کلمب هم پدر و چند تن از خویشانش با او همسفر گشته بودند. در بازگشت از این سفر بود که پدرش پدرو برای او یک بردهٔ سرخ پوست پیشکش آورد. در ۱۵۰۲ بارتلمه به همراه پدرش رهسپار جزیرهٔ هیسپانیولا شد. در آنجا او شاهد بود که چه بدرفتاری هایی با بومیان در آنجا می شد. در سامانهٔ استعماری آنجا اسپانیاییان سروران مستعمره نشین بودند و بومیان بردگانشان. بارتلمه در کتاب تاریخ خود نگاشته است که منبع درآمد اصلی کریستوف کلمب به بند کشیدن بومیان و فرستادنشان در جایگاه بردگی به اسپانیا بود.
در ۱۵۱۳ او در مقام قاضی دینی به همراه سربازان به گشودن کوبا رفت. او در آنجا شاهد کشتار سراسری بومیان به دست اسپانیاییان بود. او آورده است که بومیان زنده مانده را به کار در معدن وادار می ساختند.
از ۱۵۱۶ لاس کاساس کوشید تا آرمانشهری را که در ذهنش پرورده بود عملی سازد؛ در این آرمان شهر بومیان در کنار اسپانیاییان به صلح و دوستی می زیستند. او در خواست برپایی مستعمره ای در شمال ونزوئلا را داد که در این مستعمره می باید بهسازی هایی به کار بسته شود. از آن جمله اینکه به بومیان حقوق دادورانه پرداخت شود و هر دهکدهٔ سرخ پوستی دارای کلیسا و بیمارستانی شود و اسپانیاییان به باشندگان روستاها شیوه های کشاورزی را بیاموزانند. آرمانشهر لاس کاساس به جایی نرسید چرا که به زودی اسپانیاییان بر خلاف خواستهٔ او برای گرفتن برده به بومیان تاختند و به کین خواهی این تازش کاریب ها نیز به مستعمرهٔ لاس کاساس تاختند و آتش و ویرانی بر جای نهادند و چهار تن از مردان او زا نیز کشتند. از همه بدتر آنکه بدگویان از این رویداد بهره بردند و نزد پادشاه آن را نمونه ای استوار برای بایستگی بهره برداری از زور در برابر سرخ پوستان برای نگه داشت آرامش نمایاندند.
از ۱۵۲۳ او به از سرگیری آموزه های دینی و نوشتن تاریخش پرداخت. از ۱۵۳۷ او دیگربار به تشویق بومیان به گرویدن به مسیحیت از راه آرامش و ساخت کلیساها برای آن ها پرداخت. همچنین به اسپانیا بازگشت و کوشید تا قانونی را ضد به بردگی کشاندن بومیان پایه نهد. سرانجام کوشش هایش در ۱۵۴۲ به بار نشست و توانست چنین قانونی را از تصویب بگذراند؛ ولی این سبب ناخرسندی باشندگان مستعمره ها شد و جان او در آمریکا با خطر روبه رو گشت. بدین سان او ناچار شد تا پایان زندگی در اسپانیا بماند.