بارب

لغت نامه دهخدا

بارب. ( اِ ) زراعتی را گویند که از آب رودخانه ، کاریز، غدیر و آبگیر حاصل شده باشد. ( آنندراج ).

بارب. ( اِخ ) ( سنت ) از معصومات نصاراست و دختر مشرکی از اهالی ازمید [ بعلبک ] بود، وی بکیش نصرانی درآمد، و با وجود اصرار و ابرام پدرش دست از این آئین نکشید ودر نتیجه این سماجت از دست پدر آنقدر کتک خورد تا مرد و در زمره شهدا درآمد. ذکران وی روز 4 کانون اول است. نصاری تصویر او را بر برجی نقش کرده حافظ و حامی توپچیانش میدانند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 : باربه ). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی شود.

بارب. ( اِخ ) چشمه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

دوشیزه و شهید قرن سوم م٠ حامی تو پچیان مهندسان نظامی و ماموران اطفائ حریق ٠ ذکذان وی ۴ دسامبر است ٠
از معصومات نصار است

دانشنامه آزاد فارسی


بارب ببری
بارب barb
نام معمولی ماهی جنس باربوس و برخی جنس های وابسته از تیرة کپورماهیان. این ماهی ها همانند ماهی ریش دار، بسیاری از گونه های کوچک حاره ای دنیای قدیم، برخی گونه های آکواریمی آشنا را دربرمی گیرند. بارب ها گونه های تخمک گذار فعال اند، به شکل ماهی های معمولی با زواید گوشتی در گوشه ها یا اطراف دهان.

پیشنهاد کاربران

بپرس