بارانیدن. [ دَ] ( مص مرکب ) باراندن. اِمطار. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). فروریختن باران و چون باران. ( منتهی الارب ).ریختن و ریزانیدن باران. بارانیدن باران. ( ترجمان القرآن ). سبب باریدن شدن. ( ناظم الاطباء ) : ز ابر تیره بارانی بهر جائی همی لؤلؤبباغ و راغ از آن لؤلؤ یمانی لاله حمرائی.سنایی.
( مصدر ) ( بارانیدباراند خواهد بارانید بباران باراننده بارانیده . لازم : باریدن ). ۱ - فرو ریختن باران . ۲ - سبب باریدن شدن .