باراندن

لغت نامه دهخدا

باراندن. [ دَ ] ( مص ) بارانیدن : و گفت گرسنگی ابریست که جز آن باران حکمت نباراند. ( تذکرة الاولیاء عطار ).

فرهنگ فارسی

بارانیدن: سبب باریدن شدن، چیزی را مانند، باران فروریختن
( مصدر ) بارانیدن

فرهنگ عمید

۱. سبب باریدن شدن.
۲. چیزی را مانند باران فروریختن.

پیشنهاد کاربران

بپرس