بار ساختن

لغت نامه دهخدا

بار ساختن. [ ت َ ] ( مص مرکب )بار آماده کردن برای حرکت. عدل ؛ بسته بار را مهیا ساختن. || به مجاز آماده شدن :
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت.
سعدی ( گلستان ).
|| پشتاره ساختن. ( ناظم الاطباء: بار ).

پیشنهاد کاربران

بار ساختن ؛ بار کردن : این گندم را بر دراز گوش بارساز و بطرف شهر بخارا روان شو. ( انیس الطالبین بخاری ص 177 ) . خواجه فرمودند درازگوشان بار سازید، درویشان گفتند هوا قوی گرم است. ( انیس الطالبین ص 168 ) .
بار ساختن: [ اصطلاح پرورش قارچ ]در زمان برداشت، قارچ هایی که کوچک هستند، را برداشت نمی کنند تا وزن بیشتری بگیرند و به این روش عملکرد را افزایش می دهند.

بپرس