بار برگرفتن. [ ب َ گ ِ رِ ت َ] ( مص مرکب ) بار برداشتن از حیوان بارکش. || حامله شدن. آبستن گشتن. باردار گشتن. باردار شدن : مادر موسی بار برگرفت. ( ابوالفتوح ). || بمجاز بار از دل کسی برگرفتن ؛ کنایه از کاستن رنج و اندوه کسی. تخفیف دادن آلام و رنجهای او : بار بی اندازه دارم بر دل از سودای عشقت آخر ای بیرحم باری از دلم برگیر باری.
سعدی ( خواتیم ).
مرا رفیقی باید که بار برگیرد نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار.
سعدی.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) بار برداشتن از حیوان بارکش یا انسان . یا بار بر گرفتن از دل کسی . کاستن رنج و اندوه کسی تخفیف دادن آلام و رنجهای او .
پیشنهاد کاربران
بار برگرفتن ؛ برداشتن بار. بلند کردن بار : بار برگیرید چون آمد عرج گفت حق لیس علی الاعرج حرج. مولوی.