حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد.
سعدی.
برد هر کسی بار درخورد زورگرانست ران ملخ پیش مور.
سعدی ( بوستان ).
|| بمجاز، رنج کشیدن. تحمل مشقت کردن : همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز.
فردوسی.
برند ازبرای دلی بارهاخورند ازبرای گلی خارها.
سعدی ( بوستان ).