اگر گل آرد بار آن رخان او نه شگفت
هرآینه چو همه می خورد گل آرد بار.
رودکی.
همه سر آرد بار، آن سنان نیزه اوهرآینه که همه خون خورد سر آرد بار.
دقیقی.
چنین گفت خسرو که گردان سپهرگهی خشم بار آورد گاه مهر.
فردوسی.
چنین تا برآمد بر این روزگاردرخت بلا حنظل آورد بار.
فردوسی.
سرانجام گوهر ببار آوردهمان میوه تلخ بار آورد.
فردوسی.
تا درخت نار نارد عنبر و کافور برتا درخت گل نیارد سنبل و شمشاد بار.
فرخی.
نباشد مار را بچه بجز مارنیارد شاخ بد جز تخم بد بار.
( ویس و رامین ).
لیکن گزندگی سوزش فراق و الم هجران بار آورده است جهت امیرالمؤمنین دریغ و درد و اندوه و غم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 210 ).تا در نزنی سر بگلش بارنیارد
زیرا که چنین است ره و سیرت اشجار.
ناصرخسرو.
اگر از خارسخن گوید گل روید ازووگر از خاک سخن گوید دُر آرد بار.
ناصرخسرو.
نه غلیواژ ترا صید تذرو آرد و کبک نه سپیدار ترا بار بهی آرد و سیب.
ناصرخسرو.
آن درخت سبز شد و خرمای تر بار آورد و جوی آب روان شد. ( قصص الانبیاء ص 205 ).هرکه او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد.
سنایی.
تا بوستان بتابش شاه ستارگان بر شاخ آسمان گون آرد ستاره بار.
سوزنی.
آری این دولتی است سال آوردچه عجب سال دولت آرد بار.
خاقانی.
خاک عشق از خون عقلی به که غم بار آوردما که ترک عقل گفتیم از همه غم فارغیم.
خاقانی.
شده از سرخ روئی تیز چون خارخوشا خاری که آرد سرخ گل بار.
نظامی.
از آن دسته برآمد شوشه ناردرختی گشت و بار آورد بسیار.
نظامی.
بازجستند از حقیقت کارداد شرحی که گریه آرد بار.
نظامی.
لاجرم حکمتش بود گفتارخوردنش تندرستی آرد بار.بیشتر بخوانید ...