باده نوش. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب )میخواره. ( ناظم الاطباء ). شرابخوار. می خوار. می گسار.شرابخواره. باده نوش. باده خوار. باده کش : باده نوشان درآمدند بجوش در و دیوار برکشید ندا.( منسوب به ناصرخسرو ).در مجلس بزم باده نوشان بسته کمر و قبا گشاده.سعدی ( بدایع ).باده نوشی که درو روی وریائی نبودبهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست.حافظ.
نوشندۀ باده، باده خوار: باده نوشی که در او روی وریایی نبُوَد / بهتر از زهدفروشی که در او روی وریاست (حافظ: ۶۶ ).