باده خوار. [ دَ / دِ خوا / خا ] ( نف مرکب ) شرابخوار. ( آنندراج ). شرابخواره. می خواره : چون دل باده خوار گشت جهان با نشاط و کروز و خوش منشی.خسروی.چو از می گران شد سر باده خوارسته گشت رامشگر و می گسار.اسدی ( گرشاسب نامه ).