تلخ وش. [ ت َ وَ ] ( ص مرکب ) تلخ گونه. تلخ مانند. و کنایه از شراب از جهت تلخیی که در آن است :
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا.
حافظ.
رجوع به تلخ و ترکیبات آن شود.
جماع الاثم. [ ج ِ عُل ْ اِ ] ( ع اِ مرکب ) مجمع گناهان ، کنایت از شراب. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
برو نخست طهارت کن از جماع الاثم.
خاقانی ( از آنندراج ) .
از باده خوری دفتر زیگارت تی
بیهوده زیان رساندت هان هی هی
دُردی بنهی گویند او بود نه می
وِردی بزنی گویند می بود نه وی
شهرام
شراب =شرآب =شرشر آب =ازصدای ریختن آب در لیوان وجام گرفته شده است
باده = باد ده یعنی آنچه که نام برباد می دهد .
باده=باد ده یعنی آنچه که نام بر باد می دهد . و همین باعث شده تا به جای شراب ومی به کار برده شود .
ام زنبق. [ اُم ْ م ِ زَم ْ ب َ ] ( ع اِ مرکب ) شراب. ( از المرصع ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ) .
ام طرب. [ اُم ْ م ِ طُ رَ ] ( ع اِ مرکب ) شراب. ( از المرصع ) .
آب آتش فام
ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را
جام گردان کن ببر غم های بی انجام را
زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است
بد بود بیهوده ضایع کردن این ایام را
مجلسی در ساز در بستان و هر سوئی نشان
... [مشاهده متن کامل]
لعبتان گلرخ و حوران سیم اندام را
باده پیش آور که هنگامست اینک باده را
هیچگون روی محابا نیست این هنگام را
خام طبع است آنکه میگوید بچنگ و کف نگیر
زلفکان خم خم و جام نبید خام را
مجلس عیش و طرب برساز و چون برساختی
پیش خوان آن مطرب مه روی طوبی نام را
هر کجا طوبی بود آنجا بود خلد برین
نزد ما پیغمبر آورده است این پیغام را
سوزنی سمرقندی
هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .
نوشدارو . کنایه از شراب. ( برهان قاطع ) . شراب. ( غیاث اللغات ) . یکی از نامهای شراب است. ( از رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ) . به کنایه شراب را نوشداروی غم گویند که علاج زخم اندوه کند.
نوشداروی غم
آب آتش رنگ ؛ مجازاً، شراب :
برحذر باش زآب آتش رنگ
که تفش اژدها است ، تاب نهنگ.
اوحدی.
حنای قدح ؛ کنایه از شراب سرخ سیر :
گذشت عید بهار وروز تنگدستیها
رخی برنگ ندادیم از حنای قدح.
صائب ( ازآنندراج ) .
طلق روان گوهری ؛ کنایه از شراب انگوری است. ( غیاث ) ( آنندراج ) .
#نبید
نبیدبه چم باده است ؛
و می انگارند که این واژه در پارسی باستان ، نپیته. na - pite, یا na - bīd, بوده است و از : ن ( =پیشاوند ) / پیته ، اسم مفعول از ستاک آریانی "با "به معنی نوشیدن ساخته شده است .
... [مشاهده متن کامل]
( ( که هر کاو نبید جوانی چشید
به گیتی جز از خویشتن را ندید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 302. )
پید یا *peh₃ - به چم نوشیدن ولی *pod - به چم بشکه است که امروز به آن پیت میگویم
از آنجایی که شراب را در پیت و بشکه فراوری میکنند نپید را میتوان گفت اول نپیت بوده است به چم راهاشده در بشکه
واژه پود *pod - به چم بشکه و پیت در زبان ایرانی به ریخت fot و fota در زبان المانی کهن در آمده است.
و سپس به انگلیسی راه یافته و به ریخت fat در امده است
امروز نیز به ادم چاق در فرهنگ عموم بشکه می گویم
@iranaryan
این واژه از ریشه *pᵢHt�s پاتاس هندو ایرانی است.
نپیت وارد زبان یونانی شده و به ریخت pot�s در آمده است. این نشان میدهد که ایرانیان آغازین سازندگان مشروب و نبید در جهان بوده اند.
سپس وارد لاتین شده pōtus پوتس ( شراب )
همچنین به آدم دیو خو و مست و دیوانه رفتار پتیاره میگویند
پتیاره= پئی یا پتی تیاره = مست متکبر
تو زبون ما دختر رو ب اسم باده ثدا میزنن
بادیه معنی بیابان میده ن باده
بچه ها معنی بیابان هم میده؟
اگه اره لایک کنید اگه نه دیس لایک😕
آی باده باده شالا مبارک باده
ار بَوَنِم کمرم پنش تیر روسی باده
تا نبینوم لویلت ایگوم ملوسی باده
آی باده باده باده شالا مبارک باده
خورشید صراحی. [ خوَرْ / خُرْ دِ ص ُ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از شراب. ( آنندراج ) :
چو نور شمع ساقی تازه رو باش
ز خورشید صراحی ماه نو باش.
زلالی ( از آنندراج ) .
باده : آب انگوری که اندکی بجوشانند و در ظرف کنند تا تخمیر شود ، این نوع را بنی امیه معمول کرده بودند و "باذوق می نامیدند ، مطلق شراب
" آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب"
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 146 )
از انجایی که معنی باد مشخص است به نظر بنده منظور از باده دم و بازدم یا همان تنفس می باشد که با نوع ریتم تنفس ( اگر نگوییم ذکر ) گردش خون در قلب و رگها ( یا همان شراب روحانی ) موجب سرخوشی میشود.
باده::شراب
بادگ::در زبان لری لکی به معنی باد شکم،
باد گوز
پارسی " بادگ "
شراب ناب
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)