بادسترس ؛باتوانائی. بااستطاعت. متمکن :
بشهری که ما را ندانند کس
بباشیم دلشاد و بادسترس.
فردوسی.
سپاهی و شهریش بادسترس
نبود اندر آن شهر درویش کس.
اسدی.
بشهری که ما را ندانند کس
بباشیم دلشاد و بادسترس.
فردوسی.
سپاهی و شهریش بادسترس
نبود اندر آن شهر درویش کس.
اسدی.