چون به ایشان بازخورد آسیب شاه شهریار
جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادرم.
عنصری.
شمس فخری با زاء معجمه ( بادزُم ) نقل کرده است :هرکه جز مدح ذات اوگوید
قول و فعلش تباه و بادزُم است.
( از شعوری ج 1 ورق 176 ).
در واژه نامه فارسی معیار جمالی ص 326 باذرم آمده است. رجوع به بادزم و باذرم شود. || از کار بازمانده را گویند. ( برهان ). || مردم رعیت. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رعایا. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( جهانگیری ):جلد بشکول دان و خوش پدرام
بادرم شد رعیتان را نام.
( صاحب فرهنگ منظومه ) ( از آنندراج و انجمن آرا و شعوری ج 1 ورق 176 ).
|| مطیع.