بادر
فرهنگ اسم ها
معنی: حرکت باد، فرشته مأمور باد، فرشتة مأمور باد ( نگارش کردی
برچسب ها: اسم، اسم با ب، اسم دختر، اسم کردی
لغت نامه دهخدا
بادر. [ دَ رَ ] ( اِخ ) موضعی بهندوستان. رجوع به ماللهند چ لیپزیک ص 155 س 17 شود.
بادر. [ دَ ] ( ص ) تازه و سبز. || مرطوب. ( ناظم الاطباء ).
بادر. [ دِ ] ( ع ص ، اِ ) ماه تمام. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || غلام تمام در جوانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || شتابنده. ( غیاث ).مسرع و سبقت گیرنده. ( قطر المحیط ). ج ، بوادر. ( قطر المحیط ). || میوه رسیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || راست گوی بود. ( نسخه خطی فرهنگ اوبهی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
کاهو
بَادِرْ" شتاب کن، اقدام کن، تعجیل کن، دست بکار شو، سبقت بگیر، پیشی بگیر، پیش بیفت، دریاب.
بَادِرْ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ. امام علی ( ع ) غررالحکم
بی نیازیت را قبل از اینکه نیازمند شوی، و زندگیت را قبل از اینکه بمیری دریاب.
بَادِرْ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ. امام علی ( ع ) غررالحکم
بی نیازیت را قبل از اینکه نیازمند شوی، و زندگیت را قبل از اینکه بمیری دریاب.
دستگاهی است مثل چرخ گوشت ولی بزرگتر
که گوشت رابااستخوان داخل اش میریزندو
خوردشده وتبدیل به گوشت چرخ شده
که معمولا توی کارگاه های غیرمجازکه پا مرغ واستخوان وچربی وپوست مرغ همبرگردویژه می سازند
که گوشت رابااستخوان داخل اش میریزندو
خوردشده وتبدیل به گوشت چرخ شده
که معمولا توی کارگاه های غیرمجازکه پا مرغ واستخوان وچربی وپوست مرغ همبرگردویژه می سازند