لغت نامه دهخدا
بدانگاه با کیله باددم
کنونست در بزم بابا بهم.
علی خراسانی آرد :
بود ز باددم حادثه چو نای انبان
وجود خصم تو پیوسته پر ز باددژم
لیکن ظاهر آنست که بدون اضافت باشد. ( از آنندراج ).
- باد دم داشتن ؛ کنایه از مرد متکبر و بانخوت و خودپسند بود . ( انجمن آرا ).
فرهنگ فارسی
کنایه از کسی که خود را پر از باد غرور کند
فرهنگ عمید
۲. دمۀ آهنگران، دم، دمه.
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید