بادخورده کردن

مترادف ها

wind (فعل)
پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، حلقه زدن، چرخاندن، از نفس افتادن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، انحناء یافتن

فارسی به عربی

ریح

پیشنهاد کاربران

بپرس