لغت نامه دهخدا
بادبر. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ مرکب ) چیزی باشد که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تابر زمین گردان شود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادفر و مترادفات آن در بادآفراه شود . بازیچه ای است طفلان را. ( انجمن آرا ).
بادبر. [ ب ُ ] ( نف مرکب ) هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. ( برهان ). کاسرالریاح. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
لاف زن، کسی که بسیار لاف می زند و کاری از او برنمی آید.
نوعی وسیلۀ بازی چوبی به اندازۀ تخم مرغ با نوک فلزی، که با کشیدن نخی که به دور آن پیچیده شده، روی زمین دور خود می چرخد.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید