بادبر

/bAdbor/

معنی انگلیسی:
decongestant

لغت نامه دهخدا

بادبر. [ب َ ] ( اِ مرکب ) کاغذ باد باشد. ( برهان ) ( انجمن آرا ). رجوع به بادبرک شود. || کسی را گویند که همه روزه فخر کند و منصب خود بمردم عرض نماید و هیچ کار ازو نیاید و او را بعربی فیاش میگویند. ( برهان ).کسی را گویند که دعوی بی معنی کند و با جبن ، خود را شجاع داند. ( انجمن آرا ). رجوع به ناظم الاطباء شود.

بادبر. [ ب َ / ب ُ ] ( اِ مرکب ) چیزی باشد که از چوب تراشند و اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تابر زمین گردان شود. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادفر و مترادفات آن در بادآفراه شود . بازیچه ای است طفلان را. ( انجمن آرا ).

بادبر. [ ب ُ ] ( نف مرکب ) هر چیزی که نفخ را برطرف کند آنرا بادبر گویند. ( برهان ). کاسرالریاح. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوبی باشد تراشیده که اطفال ریسمانی در آن پیچند و از دست رها کنند تا بر زمین گردان شود .

فرهنگ معین

(بَ ) (ص . ) لاف زن .

فرهنگ عمید

هر دارویی که نفخ شکم را برطرف می کند.
لاف زن، کسی که بسیار لاف می زند و کاری از او برنمی آید.
نوعی وسیلۀ بازی چوبی به اندازۀ تخم مرغ با نوک فلزی، که با کشیدن نخی که به دور آن پیچیده شده، روی زمین دور خود می چرخد.

پیشنهاد کاربران

بپرس