بادام تلخ

لغت نامه دهخدا

بادام تلخ. [ م ِ ت َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ( درخت ) مِزْج. ( منتهی الارب ). مَزَگ . رجوع به بادام تلخه شود.

بادام تلخ. [ ت َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه شهرستان بیرجند. در 30هزارگزی جنوب خاوری بیرجند در دامنه واقعست.آب و هوایش معتدل و دارای 27 تن سکنه میباشد. آبش از قنات و محصولش میوه و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو است. مزارع خارستان ، چشمه روی گدار، چشمه فریزک جزءاین ده می باشند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس